گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ادوار فقه
جلد اول
[علل چهارگانۀ قانون]
اشاره



بهر حال یکان یکان از علل چهارگانۀ قانون، در این اوراق، تشریح و در تقدم و تأخر آنها ترتیب زیر رعایت خواهد شد:
-1 علت غائی 2- علت فاعلی 3- علت مادي 4- علت صوري
3
-1 علت غائی ایجاد قانون
قانون، که در این مقام معنی حکم و دستور زندگی از آن منظور است، بی تردید باید در میان بشر وجود یابد و ضرورت وجود آن
در اجتماع، فی الجمله، مورد اجتماع کل خردمندان بلکه محل اتفاق کلیۀ افراد انسان است نهایت این که بحسب اختلاف افکار و
عقول، هدف و غرض از وجود آن مختلف جلوه کرده از این رو در کمیت و کیفیت آن و هم در واضع و گذارندهاش تصورات
بلکه اقوالی، متعدد و مختلف بهم رسیده است.
قانون، فی الجمله و بمعنی عام، با بشر و اجتماع پدید آمده و تا اجتماع باشد کم و بیش وجود خواهد داشت و بحسب تأثیر و تأثر و
بعمل میآید دستخوش اطواري از کمال و نقص و ادواري در انحطاط و ارتقاء بوده و «1» فعل و انفعالی که طبعا میان او و اجتماع
خواهد بود.
فوائدي که بر وجود قانون ممکن است بار گردد و هدف قانونگذار و غایت و غرض قانون بشمار آید اموري چند است که از لحاظ
اهمیت مرتبه میان آنها تفاوت، موجود و شدت و ضعف و نقص کمال در آن مراتب ثابت و مشهود میباشد.
______________________________
1) لفظ اجتماع بر دو معنی قابل اطلاق است: )
اول این که معدودي از اشیائی با هم فراهم آید بی آن که نظري بتأثیر آنها در هم باشد خواه تأثیر و تاثر در میان آنها واقع باشد یا
نه و خواه از لحاظ اثر و نتیجه یک اثر و یک نتیجه، که معلول وحدت مؤثر میباشد، بر این امور بار گردد یا نه بهر حال آن چه در
موقع این اطلاق؛ منظور است بیش از انضمام و اقتران اموري بهم و لو کالحجر بجنب الانسان چیزي نیست.
دوم این که معدودي از افراد بشر با هم فراهم آیند و میان ایشان معاملاتی متقابل و تکالیفی متبادل مقرر گردد که بر اثر این تقابل و
تبادل، وحدتی براي این افراد متکثر نه تنها اعتبار گردد بلکه فی الحقیقه باین اعتبار وحدت بر قرار باشد و همه به منزلۀ اعضاء یک
و منشاء آثار حاصل « روح اجتماع » پیکر و اجزاء یک هیکل بشمار آیند و از تأثیر و تأثر میان ایشان اثري پدید آید که بتعبیر عصري
اطلاق دوم آن منظور میباشد. « اجتماع » گردد. در اینجا از
4
این اغراض متفاوت و مترتب عبارت است از:
-1 جلوگیري از هرج و مرج.
-2 تولید نظم فی الجمله در اجتماع از لحاظ زندگی دنیوي.
-3 ایجاد نظم کامل در اجتماع از لحاظ زندگانی دنیوي.
-4 ایجاد نظم کامل در اجتماع از لحاظ انتظام و در عین حال عنایت نسبت بحال جسمان هر فرد.
-5 ایجاد نظم کامل در اجتماع با رعایت حال افراد، از لحاظ جسم و روح و دنیا و آخرت.
اصول مراتب اغراض براي وضع قانون، همین امور است که نخستین آنها پایینترین مرتبه، و در حقیقت پایۀ ابتدائی براي تهیۀ اصل
اجتماع، و پنجمین آنها برترین مرتبه میباشد، که علاوه بر تولید اصل اجتماع تکمیل آن نیز مورد توجه و عنایت است و در حقیقت
در این مرتبه، سعادت حقیقی و کمال نهایی بشر منظور قانونگذار و غرض و مطلوب از وضع قانون میباشد.
این مراتب که بطور اختصار و بعنوان نمونه یاد شد اصول و کلیات مراتب است که در میان آنها فروع و وسائطی نیز ممکن است
بنظر آید.
کسانی که ضرورت وجود قانون (بمعنی عام) را پی برده و در بارة آن گفتگو کرده و در راه لزومش براي عالم اجتماع به احتجاج و
را بنظر آورده و همان را غایت و غرض قانون پنداشتهاند نهایت این « نظم و حفظ اجتماع » استدلال پرداختهاند بیشتر از ایشان فقط
که نسبت به همین مقصد و هدف میان قوانین موضوعه از لحاظ نقص و کمال، تفاوت قائل گشته و توجه به نقص قانونی را موجب
جواز یا لزوم وضع قانونی دیگر دانسته و بالحقیقه حقیقت امر را بدین گونه تصور کرده و دریافتهاند که تکامل قانون با تکامل
از آغاز پیدا شدن این اجتماع و تا « دور » اجتماع، همقدم و توأم میباشد و تاثیر مراتب مختلف و متفاوت آن در یکدیگر بطور
فرجام آن بوده و خواهد بود: قانونی مختصر و ناقص، نظمی ناقص و ساده براي اجتماع بوجود آورده و آن اجتماع، بر اثر آن قانون
به کمالی رسیده
5
پس وجود قانونی کاملتر را اقتضاء و ایجاب کرده. پیدا شدن این قانون اجتماعی منظمتر را بوجود آورده و این اجتماع باز قانونی پر
مایهتر و مبسوطتر تهیه کرده و به همین طور این فعل و انفعال و تأثیر و تاثر در مراتب و درجات تکاملی قانون و اجتماع دور زده و
خواهد زد تا شاید روزي برسد که همه عقول بوجود کمال مطلق در قانونی اعتراف کنند و تمام افکار، آن را براي تولید اجتماعی
15 از 305
از همه رو کامل، کافی دانند و بر این که غایت و غرض عالی از وضع قوانین، در آن قانون محقق و موجود میباشد اتفاق نمایند.
حکماء الهی نیز براي لزوم وجود قانون و عدل از همین راه پیش رفته و حتی ضرورت وجود قانون آسمانی را تا حدي براي تحصیل
را بر روي همین پایه و اصل بار و اصل لزوم بعثت « نبوت » همین غایت و غرض (حفظ اجتماع و نظم آن) پنداشته یعنی اثبات
پیمبران را براي حصول این غرض استوار داشتهاند.
تلخیص و تقریر گردیده « انسان مدنی به طبع است » اصلی که در فلسفه براي اثبات این موضوع، تاسیس شده باین عنوان و تعبیر که
است.
منظور از این عنوان، بطور اختصار، این است که انسان بحسب طبع و به اقتضاي ذات خود موجودي است اجتماعی بدین معنی که
سرشت آدمی طوري است که نمیتواند زندگانی خود را چنانکه باید و شاید تنها تامین کند بلکه باید گروها گروه فراهم آیند و
انبوه ایشان در ادارة امور با هم همراهی و مساعدت کنند پس هر کسی باري از بارهاي زندگی را به دوش کشد و هر فردي راهی
را براي ادامه و اکمال حیات باز سازد تا همه به مساعدت و دستگیري از هم به رفاه در حیات و نزدیکی به سعادت و کمال فائز
گردند.
انسان براي محفوظ ماندن از گرما و سرما وسائلی طبیعی از قبیل ضخامت جلد، پر، پشم و کرك ندارد پس به وسائلی صناعی
نیازمند است. انسان مزاجی لطیف دارد یا لا اقل بر اثر توارد امیال گوناگون و تکاثر شهوات رنگارنگ (که ذاتی و طبیعی او است)
لطیف پسند و هوسران و ظریف جو و متلوّن خوست پس به غذاهاي خشن و یکنواخت طبیعی نمیتواند بسنده سازد و ناگزیر باید
به تهیه و تولید خوراکیهایی صناعی اقدام کند. تا به وسیلۀ وسائل صناعی تن خویش را از آفات و شرور
6
و حوادث شب و روز عالم طبیعت مصون دارد و به وسیلۀ تهیۀ خوراکیهایی مصنوعی، که با مزاج لطیف و هوسهاي رقیق و طبع
لطافت خواه او متناسب میباشد، در پیمودن راه طبیعی نشو و نماء جسم خویش پیش رود یا لا اقل بدین وسیله بر آتش شهوت
طبیعی هوس فطري خود آبی به پاشد.
انسان بطور طبیعی از تهیه و تحصیل همه اموري که به طبع خود به آنها نیازمند و به فطرت حیاتی خود آنها را خواستار میباشد
درمانده و عاجز است پس ناچار به همکاري و همراهی دیگر افراد نوع خویش کمال احتیاج را دارد چه بسیار روشن است که اگر
هر فردي بخواهد به خودي خود و بی استمداد از ابناء نوع، همۀ حاجات زندگی خویش را بر آورد و بتمام ضروریات حیات دست
یابد در نخستین مرحلۀ زندگانی فرو خواهد ماند و گاهی در راه حیات و کمال برنداشته نابود خواهد شد و اختلال و بالاخره
انقراض نوع بر آن مترتب خواهد گردید پس دوام نوع بر بقاء فرد، موقوف و بقاء افراد به مساعدت و همراهی ایشان نسبت به یک
دیگر مربوط و این مساعدت و معاضدت همدوش تمدن و اجتماع یا مولد و یا مولود آن است.
و بالجمله تا افراد را مساعدتی نباشد اجتماعی نیست و اگر اجتماعی نباشد نوع بشر را دوام و بقائی نخواهد بود.
اجتماع، چنانکه دانسته شد، مولود احتیاج و احتیاج زاییده طبیعت و سرشت بشر است لیکن از طرفی دیگر نیروي شهوت و غصب نیز
زاده و مولود طبیعت بشر میباشد و به اقتضاي این دو نیرو همۀ افراد میخواهند، و اگر بتوانند بسوي خود میکشند آن چه را
دیگران میخواهند و بسوي خود جلب میکنند و در راه تحصیل یا حفظ و تحصین آن به حمله و دفاع بر میخیزند پس مزاحمت و
مدافعت به میان میآید.
اگر افراد سر خود و آزاد باشند و وسیلهاي به میان نیاید که این مزاحمت و منافست را تعدیل کند و از تعدي و تجاوز افراد بر
یکدیگر جلو گیرد آرامش خاطرها از میان میرود، اطمینان زائل میشود، ثقه و امان سستی و نیستی میپذیرد و به زودي اختلاف و
پراکندگی میان افراد پدید میآید و شیرازة اجتماعات بلکه رشتۀ بقاء و حیات پاره و از هم گسیخته میگردد.
16 از 305
7
پس براي حفظ و تقویت اجتماع چنین وسیلهاي باید تا به میانگین شدن آن معاضدت افراد با یکدیگر و رفع و دفع مزاحمت و
منازعت آنان از هم به خوبی تامین شود و بطور خلاصه به وساطت آن وسیله کردار و رفتار و گفتار افراد از همه جهت تعدیل
گردد.
یاد شده. « عدل » این وسیله که یگانه حافظ اجتماع و کاملش مکمّل آن میباشد در عبارت فرزانگان و فیلسوفان بعنوان
در برخی از کلمات بزرگان این است که رفتار زمام داران و فرمانروایان اجتماع طبق شریعت و قانونی باشد لیکن « عدل » منظور از
در بیشتر از گفتهها منظور از آن خود شریعت و قانون است نه تطبیق رفتار بر آن.
چون اردشیر سر سلسلۀ ساسانیان اردوان را بشکست و مملکت را » : در کتاب مروج الذّهب این مضمون را گفته است «1» مسعودي
از وضع ملوك الطوائفی به پرداخت روزي که تاج شاهی بر سر نهاد در طی نطق تاجگذاري خود پس از ستایش یزدان و سپاس
و افاضۀ فضل و آبادي کشور و مهربانی به مردم کوشش خواهیم « عدل » گفت بدانید که در اقامۀ ..» گزاري بر نعماء او چنین
ما خواهند بود عدل را روشی ستوده و راه و شریعتی مقصوده قرار « عدل » داشت. اي مردم! قوي و ضعیف و شریف و وضیع، مشمول
«. میدهیم و رفتار ما چنان خواهد بود که بر آن سپاس گزارید و کردار ما گفتههاي ما را تصدیق خواهد کرد
کند چه عدل فراهم آورندة خیر و نگهدارندة ملک « عدل » بر پادشاه هست که افاضۀ » باز از کلمات او نقل کرده که گفته است
.«.. است از زوال و اختلال، و نخستین وسائل و علائم ادبار سلطنت این است که عدل از میان برخیزد
______________________________
1) ابو الحسن علی بن حسین بن علی معروف به مسعودي از بزرگان مؤرخان و از کسانی میباشد که گفتههاي تاریخی او مورد )
میباشد که چنانکه محدث قمی گفته در سی « اخبار الزّمان و من اباده الحدثان » اعتماد و استناد است. از جمله تالیفات او کتاب
مجلد بوده و بیشتر از یک جزء از آن باقی نمانده است.
در سال سیصد و سی و سه ( 333 ) هجري قمري و به قولی در سیصد و چهل و پنج ( 345 ) وفات یافته است.
8
دین و شاهی با هم ..» باز همو از وصایاي اردشیر به فرزندش شاهپور هنگامی که او را به سلطنت منصوب داشته چنین آورده است
برادرند و هیچ یک بی نیاز از آن دیگر نمیباشد، دین پایه و ریشه پادشاهی و پادشاهی نگهبان آن است اگر پایه نباشد ویران و اگر
«. پاسبان و نگهبان نباشد ضائع و نابسامان میباشد
یکی از مؤبدان بزرگ در طی سخنانی که با بهرام دوم پسر بهرام پادشاه ساسانی بطور اندرز به میان آورده، باز بنا بنقل مسعودي،
شاهی تمام نمیگردد مگر به شریعت و اقامۀ طاعت خدا و تصرف در کارها بر حسب امر و نهی او و شریعت را ..» چنین گفته است
قوامی نیست مگر به پادشاهی و پادشاهی را عزّي نباشد مگر به مردان و رجال را قوامی نمیباشد مگر بمال و راهی بمال نیست مگر
و عدل ترازویی است که آن را آفریدهگار کل در میان آفریدهگان بپا « عدل » به عمارت و آبادي و راهی به آبادي نمیباشد مگر به
داشته و پادشاه را قیم و بپا دارندة آن قرار داده است.
از انوشیروان نقل کرده که این مضمون را گفته است: «1» ابن خلدون
و عدل به اصلاح عمال و کارمندان و « عدل » شاهی به سپاه و سپاه بمال و مال به خراج و خراج به عمارت و آبادي و عمارت به »
.« اصلاح آنان به استقامت وزیران میباشد و بالاتر از همه این که شاه خودش از حال رعیت تفقد کند
به طرز «3» در کتابی که در سیاست نوشته هشت امر را که در بسیاري از کتب با حفظ نسبت بوي نقل شده «2» معلم نخست ارسطو
دائرهاي، که آغازش ناپیدا و هر یک از آن هشت امر ممکن است اول یا وسط یا آخر فرض گردد و آن کلمات
17 از 305
______________________________
خزانۀ علوم » 1) ابو زید عبد الرحمن بن محمد بن خلدون مالکی اشبیلی مؤرخ معروف که در بارة مقدمۀ کتاب تاریخش گفته شده )
در سال هشتصد و هشت ( 808 ) هجري قمري در قاهره وفات یافته است. « اجتماعی و سیاسی و ادبی میباشد
2)- ارسطو یا ارسطاطالیس از بزرگترین فلاسفه یونان و رئیس حکماء مشاء است در سال 384 پیش از میلاد در استاگیرا (از بلاد )
مقدونیه) ولادت و در سال 322 به سن 63 سال وفات یافته است.
3)- در بعضی از کتب بدون نسبت به ارسطو این دائره آورده شده چنانکه امام فخر رازي در کتاب مسمی، به جامع العلوم خویش )
و آنگاه دائره فوق «.. و خلاصه این باب در این دائره است » که به فارسی نوشته است در آخر قسمت علم السیاسۀ این جمله را نوشته
را آورده است.
9
جهان بستانی است که حصارش » و عبارات از آن آغاز یا به آن انجام یابد، مرتب ساخته و آنها را بطور دور بدین وجه آورده است
دولت است دولت سلطانی است که سنت بدان احیاء میگردد سنت سیاستی است که سلطنت آن را بکار میبندد سلطنت نظامی
است که سپاه آن را معاضدت میکند سپاه اعوان و یارانی میباشند که مال آنان را کفایت مینماید مال رزقی است که رعیت آن
را فراهم میآورد رعیت بندگانی هستند که عدل آنان را نگهدار میباشد عدل مألوف و مشروعی است که قوام جهان به آن است
«.. جهان بستانی است
فرزانگان چون از اثبات لزوم قانون، به شرحی که اجمال آن در اینجا یاد شد پرداختهاند، گفتهاند این عدل و قانون هنگامی حافظ
اجتماع میتواند باشد که واضع آن به همۀ افراد بشر یک نسبت داشته باشد تا هیچ کس را در پذیرفتن آن بهانه و عذري پیش نیاید
و آن چنان است که آفریدهگار کل، آن عدل و قانون را انتخاب و به انسان، احسان فرماید چه در غیر این صورت در اصل قانون و
قانونگذاري، که ضرورت وجودش به استناد رفع و دفع مزاحمت به اثبات رسید، تزاحم و تدافع به میان میآید و هر فردي را
میرسد که در قانون موضوع و عدل مشروع دیگر افراد خدشه و ایراد کند و آن را نارسا شمرد و تن به زیر بار آن ندهد و خود را
شایسته و بر حق داند که قانونی به اندیشۀ خویش تهیه کند و انتظار کشد که دیگران به رضا و اختیار یا به زور و اضطرار قانون
موضوع او را مورد پیروي و عمل قرار دهند. و در این کشمکش قانون گستري بر فرض این که شخصی پیدا شود که به همفکري
اشخاص دیگر و به زور و فشار یا نیرنک و فریب قانونی را که خود وضع کرده بر دیگران تحمیل کند، زور و جبر وي دوام نپذیرد
و چون آن قوه از میان رود قانون متزلزل و معتل و اجتماع مشوش و مختل شود و همیشه جامعه در حال بی تکلیفی و بی اعتدالی و
بی اعتمادي بر جا ماند و هیچ گاه روي کمال نبیند.
10
پس اگر چنین باشد که وضع و اجراء آن موجب تزاحم و تدافع شود از وجودش عدمش لازم آید و بر وضع آن رفعش مترتب
گردد پس ناگزیر باید قانون از سوي خداي، تعالی شانه، و به نام مقدس او بوجود آید و بر مردم حکومت کند و چون آورندة آن
ناگزیر از افراد بشر میباشد براي این که هر کسی به ادعاء وساطت و رسالت برنخیزد و برانگیختگی و پیمبري و دین آوري را
دعوي نکند و خود این کار باز موجب وجود تزاحم و تدافع نگردد ناچار آورندة قانون و عدل الهی را امتیازاتی نسبت به سائر افراد
بشر باید باشد که عموم اهل انصاف به آنها تصدیق و بر اثر آن امتیازات به صحت ادعاء او اعتراف کنند.
در این موضع چنین «2» پس از نقل کلام شیخ « الإشارات و التّنبیهات » در شرح خود بر کتاب «1» محقق طوسی خواجه نصیر الدین
پس شیخ نبوت و شریعت و متعلقات این دو را بدان طریق که حکماء گفتهاند اثبات کرده است و اثبات این مطلب بر ..» گفته است
قواعدي ابتناء دارد که در زیر تقریر میگردد:
-1 انسان به امور معاش خود استقلال ندارد چه به غذا و لباس و مسکن و سلاحی که خود و کسان خویش را بدان حفظ کند »
نیازمند است و همۀ اینها
______________________________
1) محمد بن محمد بن حسن طوسی که در یازدهم جمادي الاولی از سال پانصد و نود و هفت ( 597 ) هجري قمري در طوس )
متولد شده و در روز عید غدیر از سال ششصد و هفتاد و دو ( 672 ) در بغداد وفات یافته- در تاریخ فوت او گفته شده است:
نصیر ملت و دین پادشاه کشور فضل یگانهاي که چنو مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو بذي الحجه بروز هجدهمش در گذشت در بغداد
اطلاق شود او مراد میباشد. « شیخ » اللّ سینا که ملقب به شیخ الرئیس شده و در حکمت اسلامی هر گاه
􀀀
2)- ابو علی حسین بن عبد ه )
در مقدمهاي که بر رسالۀ روان شناسی وي نوشتهام و چند سال پیش به چاپ رسیده تا حدي شرح حال و مدت حیات و زمان وفات
شروع کردهام که اگر توفیق تعقیب و اتمام آن روزي میسر « پور سینا در گفتارش » او را تحقیق کردهام و همان اوقات کتابی بعنوان
شود بی شک معرفی وي به کاملترین طرزي تکمیل خواهد شد.
11
اموري صناعی است که یک صانع نمیتواند آنها را بسازد مگر در مدتی که زندگانی وي در آن مدت، با فاقد بودن آنها، غیر
ممکن است و اگر ممکن باشد سخت و دشوار است لیکن براي گروهی که با هم معاونت و مشارکت کنند و هر یک امري را به
عهده گیرد (خواه بطریق معارضه بدین معنی که هر یک کاري انجام دهد نظیر آن چه دیگري انجام میدهد یا بطریق معاوضه بدین
گونه که هر یک در برابر کاري که رفیقش براي او انجام میدهد او هم براي رفیق خود کاري به انجام رساند) تحصیل آن امور
آسان میگردد پس انسان به طبع خود در تعیش و زندگانی نیازمند است به اجتماعی که کار رفیقش را به صلاح آورد و همین
در اصطلاح ایشان همین « تمدن » گفتهاند چنانکه مراد از « الانسان مدنیّ بالطّبع » معنی منظور است از آن چه حکما بدین عبارت
میباشد. « اجتماع »
-2 اجتماع مردم بر معاونت و معاضدت انتظام نمییابد مگر وقتی که میان آنان معامله و عدلی حکمفرما باشد، چه هر کسی طلب »
میکند آن چه را بدان محتاج است و غضب میکند بر کسی که در این مطلوب او را مانع و مزاحم میگردد و در نتیجۀ آن شهوت
و این غضب بر دیگر افراد جور روا میدارد پس هرج بوقوع میرسد و امر اجتماع اختلال مییابد لیکن هر گاه معامله و عدلی در
میان و مورد اتفاق آدمیان باشد آن جور و این هرج واقع نمیگردد پس ناگزیر معامله و عدلی باید و این دو، بر جزئیات نامحصور و
بیشمار شامل نمیگردد مگر به وسیلۀ قوانینی کلی و آن شرع است بس ناچار شریعتی باید و شریعت در لغت محلی را گویند که
براي نوشیدن و برداشتن آب بدانجا وارد میگردند و معنی یاد شده را بدین مناسبت به نام شریعت خواندهاند که همۀ افراد اجتماع
در انتفاع از آن متساوي و یکسان میباشند.
واضعی ضرور است که آن قوانین را بر وجهی شایسته وضع و تقریر کند و او به نام شارع خوانده میشود. و در این « شرع » -3 براي »
زمینه اگر
12
مردم در وضع قانون و شرع، منازعت کنند هرج و اختلال که از وقوعش بیم و حذر میبود واقع میگردد پس واجب است که شارع
و قانونگذار از دیگر افراد به استحقاق و طاعت ممتاز باشد تا سائر اشخاص در پذیرفتن شریعت، او را اطاعت کنند. استحقاق طاعت
هنگامی استقرار مییابد که آیات و علائمی بر بودن آن شریعت از جانب آفریدهگار کل با شارع باشد و آن آیات، معجزات اوست
و معجزه بر دو گونه است:
19 از 305
-1 قولی 2- فعلی خواص، به معجزة قولی مطیعتر و عوامّ در برابر معجزة فعلی فرمانبردارتر میباشند لیکن معجزه فعلی بی معجزة
قولی بتمام نمیرسد چه نبوت و اعجاز بی دعوت بخیر بحصول نمیپیوندد پس ناچار شارعی باید که او پیغمبر صاحب معجزه
«.. است
در مقدمۀ چهارم، که خواجه در این مقام براي تشریح عبارت شیخ آورده، لزوم وعد و وعید و ثواب و عقاب اخروي و لزوم عبادات
مکروه و لزوم دعوت شارع به خداشناسی، و امثال این امور را، اثبات کرده که چون آن قسمت به طرز قانونگذاري و تشریع مربوط
است نه به اصل آن از ترجمه و نقلش در این موضع صرف نظر شد.
در اینجا لازم است یادآور شوم که این دلیل براي اثبات ضرورت وجود قانون در میان بشر مسلم و معتبر است لیکن اثبات نبوت
عامه، چنانکه حکماء خواستهاند، به وسیلۀ آن خالی از تأمل و نظر نیست.
ابن خلدون در مقدمۀ کتاب خود پس از این که این دلیل را به تفصیل تقریر نموده و از آن وجود فرمانروایی را که متکفل تنظیم
خوانده و آن را بر سلطان مستولی و « وازع » امور اجتماع و متحمل رفع و دفع تعدي و ستم باشد استنتاج کرده و آن فرمانروا را به نام
قادر، منطبق گرفته این مضمون را گفته است:
13
فیلسوفان که میخواهند نبوت را از راه عقل ثابت کنند و مدلل دارند که نبوت یکی از خاصههاي طبیعی انسان میباشد بعد از این »
تقریر کرده قسمتی دیگر بر آن افزوده و این برهان را براي اثبات مطلوب خود به وسیلۀ این « وازع » که این دلیل را تا اثبات ضرورت
حکومت وازع باید طبق قانون و شرعی باشد که فردي از بشر آن را از جانب آفریدهگار » اضافه تکمیل و بدین گونه تقریر کردهاند
این » « آورده باشد و آن فرد باید خواص و امتیازاتی داشته باشد که دیگران بی چون و چرا تسلیم او شوند و گفتههایش را به پذیرند
قضیه که حکماء و فلاسفه براي اثبات نبوت افزودهاند برهانی و مسلم نمیباشد چه وجود حیات بشر بی وجود شرع و پیمبر محال
نیست بلکه امکان دارد بدین طریق که شخصی عادي قانونی را که خود وضع کرده باشد به زور شخصی یا به وسیلۀ وجود عصبیت
بر دیگران تحمیل کند و ایشان را بر آن چه خود برگزیده و پسندیده وادار سازد چنانکه میبینیم اهل کتاب و پیروان انبیاء از
مجوس که بی کتاب میباشند کمترند چه بیشتر اهل جهان بیکتابند با این که آنان را دولتها و آثار گرانبها بوده است تا چه رسد
بوجود و حیات هم اکنون در اقلیمهاي شمالی و جنوبی اجتماعاتی است با این که شرع و کتابی در میان ایشان نیست پس بشر
باشد که در این صورت « وازع » بیشرع و کتاب میتواند زندگی کند بخلاف این که اگر سرخود و آزاد و فوضوي و بالجمله بی
حیات او محال است. از اینجا دانسته میشود که چنانکه سلف از امت گفته و عقیده داشتهاند لزوم نبوت باید به دلیلی شرعی ثابت
««1» شود و فلاسفه که خواستهاند آن را از راه عقل اثبات کنند به اشتباه و غلط افتادهاند
______________________________
1) اشکال ابن خلدون بر اصل برهان، قطع نظر از اصلاح و تأویل خواجه، وارد است لیکن بر گفتۀ خود او نیز ایراداتی وارد )
میباشد:
چه ممکن است اجراء قانون « وازع » از جمله این که آن چه از برهان میتوان استفاده کرد فقط ضرورت وجود قانون است نه وجود
به وسیلۀ هیئت باشد نه به وسیلۀ شخص چنانکه در ممالک مشروطه و جمهوري هیئت وزیران عمل وازع را انجام میدهند و در
حقیقت سائل و مسئول میباشند.
و از جمله این که نسبت بی کتابی به مجوس بر خلاف تاریخ و روایات است (مگر این که مرادش از مجوس مشرك باشد).
اما قسمتهاي تاریخی بسیار و بی نیاز از تذکار است.
اما روایات، شیخ صدوق در کتاب توحید خود روایتی نقل کرده که در طی آن این عبارت سؤال اشعث و جواب حضرت علی علیه
20 از 305
اللّ
􀀀
کیف یؤخذ من المجوس، الجزیۀ و لم ینزل علیهم کتاب و لم یبعث إلیهم نبی؟ قال: بلی یا اشعث قد انزل ه ..» السلام میباشد
یهود و » و هم فاضل مقداد، در باب جهاد، از کتاب کنز العرفان، پس از این که این مضمون را گفته است «.. إلیهم کتابا و بعث إلیهم
.« نصاري بطور تحقیق اهل کتاب میباشند و مجوس هم شبهۀ اینست که اهل کتاب باشند
در اخبار ما وارد شده که آنان را (مجوس) پیغمبري بوده که او را کشتهاند و کتابی بوده که سوزانیدهاند و از ..» چنین گفته است
.« این رو پیغمبر (ص) گفته است سنّوا بهم سنّۀ اهل الکتاب
و از جمله این که اگر برهانی عقلی براي اثبات نبوت بدست نیاید از راه دلیل شرعی اثبات آن معقول نیست چه اثبات نبوت بدلیل
شرعی مستلزم دور است پس نسبت غلط و اشتباه در این مسأله به اهل خرد، از بی خردي و ناشی از وقوع نسبت دهنده است در
اشتباه و غلط.
14
بر مقدمۀ سیم این برهان، که اعتراض ابن «1» خواجه نیز در شرحی، که مقداري از آن یاد گردید، اعتراضاتی از امام فخر رازي
نقل کرده و محققانه از آنها پاسخ گفته و در آخر خودش، در حقیقت، با اصلاح یا تاویلی که براي ،«2» خلدون نیز بر همان است
عبارت برهان قائل شده از اعتراضی که از ابن خلدون نقل کردیم
______________________________
اللّ محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی طبري الاصل، رازي- المولد، اشعري الاصول شافعی الفروع، معروف
􀀀
1) ابو عبد ه )
بإمام فخر الدین، ملقب بابن خطیب در روز عید فطر از سال ششصد و شش ( 606 ) در هرات وفات یافته است.
2)- فیلسوف نقاد سید استاد، مرحوم آقا بزرگ خراسانی، قدس سره، روزي در طی درس فلسفه از راهی دیگر بر این برهان ایراد )
کردند بدین تلخیص که اگر اجتماع براي انسان طبیعی یعنی به اقتضاي طبع او باشد خود طبیعت حافظ و نگهبان او میگردد و از
وقوع هرج و مرج جلو میگیرد چه ممکن نیست کاري که بر خلاف طبیعت چیزي باشد از خود آن چیز صدور یابد.
15
و خواجه از خود وارد کرده پاسخ داده است. ترجمۀ این قسمت از کلام خواجه طوسی این است:
بدان که آن چه شیخ در بارة شریعت و نبوت ذکر کرده از اموري نیست که زندگانی انسان بی وجود آنها امکان نداشته باشد بلکه »
از اموري است که نظامی که به صلاح حال عموم در معاش و معاد منجر میشود جز بدانها کامل نمیگردد و گر نه انسان را در این
که فقط زندگانی کند نوعی از سیاست که اجتماع ضروري بشر را حفظ کند کفایت میکند گر چه این نوع به تغلب یا به تعصب
.« منوط باشد و دلیل بر این ادعاء این که ساکنین اطراف معموره به وسیلۀ سیاسات ضروري زندگی و زندگانی میکنند
از شرحی که در این زمینه تا کنون آورده شد دانسته میشود که آن چه بحسب ظاهر این نظر، هدف و غایت قانون (خواه بشري
باشد یا الهی) قرار گرفته فقط بقاء اجتماع است نه کمال و رقاء آن و این غایت و غرض براي قانون حتمی و ضروري است چه بقاء
اجتماع به صرف معاونت و جلوگیري از وقوع مزاحمت که نازلترین مرتبه از مراتب اغراض و داعی وضع قانون میباشد، بحصول
میرسد.
بنظر نگارنده براي وجود قانون هدفی والاتر و غرضی مهمتر از آن چه در آن نظر بحسب ظاهر دانسته شد میباشد که اگر آن
غرض و هدف به خوبی تصور شود بیگمان به زودي مورد تصدیق واقع و در نتیجه ثابت میگردد که هر چند به مفید بودن
ظاهري و سطحی قوانین و مشروعات بشري اعتراف کنیم باز با نهایت صراحت و جرأت باید این حقیقت را بگوئیم که هیچ یک از
آن گونه قوانین نمیتواند آن هدف والا و غرض اعلی را تولید و تامین کند و تنها قانونی که ممکن است اجتماع را به آن غایت
مهم و هدف سامی سوق دهد و بدان برساند مشروعات و موضوعاتی است که بالهام پروردگار براي مردم تهیه و بسوي آنان
21 از 305
فرستاده شده است.
چون این موضوع از طرفی، بویژه در این دوره و این ایام، مورد توجه است
16
و از طرفی دیگر اگر به ثبوت رسد عظمت مقام فقه اسلامی که یکی از آن مشروعات بلکه کاملترین آنها میباشد ثابت و روشن
میگردد بعلاوه روشی که در استدلال بر این موضوع اختیار کرده و گفتهایم شاید دیگري نگفته و در غیر این اوراق یاد نشده باشد
پس بی فایده نیست که در اینجا این موضوع را با آن روش استدلال روشنتر سازیم:
خوانده « کمال اول » براي هر چیز ممکن است کمالاتی مترتب و در طول هم موجود باشد که نخستین آنها در اصطلاح به نام
.«1» تعبیر میگردد « کمال ثانی » میشود و از مراتب بعد بطور اطلاق گر چه فی المثل در مرتبه صدم باشد بعنوان
منظور از کمال نخست هر چیز، حالت و وصفی است که قوام آن چیز به آن وصف باشد مانند صور نوعیه و فصول منوّعه فی المثل
شکل و هیئت شمشیر نسبت بدان کمال اول آن میباشد.
مراد از کمال دوم هر چیز، اوصاف و حالاتی است که پس از کمال اول براي آن چیز وجود پیدا میکند مانند اعراض عامه و خاصه
فی المثل تیز بودن و صیقل و گوهر داشتن شمشیر کمال دوم آن میباشد.
اجتماع که مورد بحث و محل توجه است دو گونه کمال دارد:
-1 کمال اول 2- کمال دوم کمال اول اجتماع عبارت است از این که گروهی از افراد بشر فراهم آیند و با هم مشارکت و معاونت
کنند و این معنی حاصل میگردد به قانونی که تکالیفی متبادل و وظائفی متقابل براي آنها ثابت و مقرر دارد و به عبارتی دیگر از
تعدي و تجاوز بر یکدیگر، که مستلزم هرج و مرج و اختلال اجتماع است، جلو گیرد و تا همین اندازه به جامعۀ انتظام دهد.
______________________________
1) نظیر هیولی ثانی و معقول ثانی که در فلسفه بر غیر مرتبۀ اول از این دو گفته میشود. )
17
حصول این مرتبه از کمال بیگمان به وسیلۀ قوانین عادي و بشري امکان پذیر و قابل تهیه و تأمین میباشد و ابن خلدون، یا دیگري،
ایرادي وارد آورده از این راه بوده که دیدهاند هدف این برهان، بحسب ظاهر عبارت، اثبات همین « مدنیّت طبعی » اگر بر برهان
مرتبۀ از کمال میباشد پس ایراد ایشان باین لحاظ در خور توجه و اعتبار است.
کمال دوم اجتماع، عبارت از این است که جامعه از هر باب و هر جهت، چه جهات عمومی و چه جهات و شئون خصوصی، به
مراتب رقاء متناسب و لازم، واصل گردد بدین معنی که افراد آن در شئون مربوط به جسم و در حالات و جهات مربوط به روح تا
حدي که براي یک فرد اجتماعی امکان دارد به ارتقاء و تکاملی که در نهاد نوع افراد آنها مقدر و مقرر گشته نائل شوند و در شئون
دنیا و آخرت بلذائذ و حقائقی که با ایشان متناسب و شایسته و براي آنان آماده و تهیه گردیده به نسبت نصیب خویش فائز آیند. و
راقی و افراد از همه روي در کلیۀ شئون سعید و نیکبخت گردند. ،«1» بطور خلاصه اجتماع بتمام جهات
تأمین این گونه رقاء و چنین سعادتی براي اجتماع و افراد به خودي خود و بیوجود قانون و حکم و دستوري امکان ندارد. یک تن
از افراد به تنهایی و یا گروهی از آنان با مداولۀ اندیشه و تعاطی فکر و مناولۀ نظر نیز از عهدة وضع و اجراء این گونه دستوري جامع
و قانونی شامل بر نمیآیند چه افراد عادي بتمام جهات خیر و شر و نفع و ضر، علم و احاطه ندارند و بر فرض محال که فردي عادي
یا افرادي عادي تمام مصالح و مفاسد و جهات سود و زیان یکایک اشیاء و اعمال را
______________________________
1) این جهات در مقام تحلیل، شش جهت است: جهت فردي، جهت جمعی، جهت جسمی، جهت روحی، جهت دنیوي، جهت )
22 از 305
« برهان جهات ست » اخروي و به همین مناسبت این برهان را که از مختصات نویسندة این اوراق است در کتب دیگر خود به نام
خواندهام.
18
واقف باشند از تأثیر و تاثر آنها در یکدیگر و کسر و انکسار جهات خیر و شر و نفع و ضر آنها بطور کامل واقف نمیباشند و بر
تأثیرات اوضاع و احوال و ازمنه و امکنه و ظروف و مقتضیات وقوف ندارند و روابط و نسب میان آنها را، چنانکه باید و شاید،
نمیدانند و از علیّت و معلولیت امور نسبت بهم و سببیّت و مسببیّت مشروعات در تولید اوضاع و احوال مخصوص و بالعکس بطور
جامع مطلع نمیباشند، سلسلۀ علل غیبی و طرز تاثیر و حد تاثیر آنها در عالم شهود بر ایشان نامشهود است و بر فرض محال که در
همۀ این گونه جهات بطور جامع، عالم و مطلع باشند بیگمان بر عالم روح و همۀ جهات و شئون آن و بر چگونگی فعل و انفعال
روح و ماده و معاکسۀ تأثیر و تاثر میان جسم و نفس احاطه ندارند بلکه به اعتبار این که افرادي عادي و اشخاصی مادي (نه الهی)
هستند هیچ گونه اطلاعی از این گونه امور براي آنها نیست بلکه بر وحی هم عقیده نمیدارند.
اکنون شاید از قبیل توضیح واضحات باشد که گفته شود وضع چنان قانونی که تأمین کمال دوم اجتماع را بکند بدون اطلاع از همۀ
آن شئون و با عدم احاطۀ بر همۀ آن روابط و مناسبات و تأثیر و تاثرات امکان ندارد. بعلاوه در میان همۀ قوانینی که بشر عادي تا
کنون وضع کرده هیچ قانونی نیست که گذارندة آن ادعاء کرده باشد که قانون موضوع و احکام مشروع او تمام جهات یاد شده را
متکفل و، به عبارتی مختصر، رقاء کامل جامعه و سعادت حقیقی افراد را ضامن میباشد و بر فرض این که چنین ادعائی یافت شود
در نظر خرد و بحکم انصاف ادعائی است یاوه و گزافه و باید به مدعی بیخردش برگردد.
از آن چه گفته شد دانسته میشود که اگر کسی به خدا و نعوت و صفات جمال و جلالش اعتقاد داشته باشد و بنفس و کمالات و
صفاتش اعتراف کند و نشأهاي دیگر بعد از این نشاه مادي را باور دارد ناگزیر تصدیق میکند که
19
قانون کامل یعنی قانون مولّد کمال دوم اجتماع از طرف خدا که بتمام شئون فرد و جمع و جسم و نفس و دنیا و آخرت، عالم و
محیط میباشد، به وسیلۀ یکی از برگزیدگان او، که آیات و علامات راستی و درستی با او باشد، باید بسوي مردم فرستاده شود و
نمیشود بشري باشد « مدنیّت طبعی » خلاصه، قانونی که مایۀ کمال دوم اجتماع میگردد بطور قطع به استناد همان مقدمات برهان
بلکه باید آن قانون الهی باشد.
در این اوراق راجع باین موضوع به همین اندازه اکتفا کرده و به اصل مطلب برگشته و میگوییم قوانینی که در دنیا موجود و کم و
بیش معمول گشته از لحاظ غرض و هدف بر دو گونه است:
-1 قوانینی که غایت آنها رفع هرج و مرج و حفظ جامعه است.
-2 قوانینی که غایت و غرض آنها وصول بشر است به نهایت درجۀ سعادت.
در قسم نخست واضعان آنها (خواه یک تن بوده یا چند تن با مشاوره) بیش از این ادعاء نکردهاند که مشروع ایشان حفظ اجتماع و
ارتقاء دنیوي افراد را تامین میکند.
در قسم دوم، که آورندگان آن قوانین، صدور و وضع آنها را به عالمی ما وراء طبیعت و به آفریدگار کل نسبت داده، گفتهاند آن
قوانین علاوه بر حفظ اجتماع که کمال اول آنست، عهدهدار وصول نوع، بشر بتمام کمالات منتظر و متصورش نیز میباشد. پس در
این قسم کمال دوم اجتماع هدف و منظور از قانون است نه تنها کمال اول آن.
فقه اسلامی یکی از این گونه قوانین است که به نام قانون الهی به جامعۀ بشر اعطاء شده و به عقیدة عموم پیروان بلکه بنظر انصاف و
بحکم خرد تعلیم حکمت، تزکیۀ نفس و تنظیم اجتماع (که سه پایۀ اساسی تمدن حقیقی است) به کاملترین وجه از این قانون الهی
23 از 305
قابل استفاده است. عمل باین قانون سعادت
20
.«1» حقیقی بشر یعنی کمالات فردي و جمعی، جسمی و روحی و معاشی و معادي او را از همه جهت تامین میکند
______________________________
1)- در آیاتی بسیار از قرآن مجید باین حقائق که در این زمینه نوشتیم اشاره شده است فی المثل در این آیۀ از سورة آل عمران وَ )
ا منافع 􀀀 النّ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْه
􀀀
ا حُفْرَةٍ مِنَ ارِ 􀀀 ی شَ ف 􀀀 واناً وَ کُنْتُمْ عَل 􀀀 داءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْ بَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْ 􀀀 اللّ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْ
􀀀
اذْکُرُوا نِعْمَتَ هِ
یاد گردیده و از این عنوان، اشاراتی چند بنظر میآید « برادر شدن » و « تألیف قلوب » عالیۀ قانون مقدس اسلام از لحاظ دنیوي بعنوان
از جمله؛ 1- هدف قانون از لحاظ امور دنیا نیز بهتر آنست که برفع هرج و مرج، مقصور نباشد بلکه دلها را بهم نزدیک سازد تا همه
از جان و دل با هم مساعد باشند.
-2 افراد بشر از لحاظ امور دنیوي باید خود را افراد یک خانواده بشمار آورند و برادرانه بهم یاري کنند. پس قانون کامل به اعتبار
همان معاش و دنیا نیز باید به ایجاد این غرض، توجه و نظر داشته باشند.
-3 قانون باید چنان باشد که افراد از صمیم دل خود را با هم برابر و برادر دانند و در شئون زندگی به مساوات، بلکه مواسات که
لازمۀ برادري میباشد، قیام و اقدام کنند و از زیاده روي نسبت به یک دیگر خودداري نمایند.
این امور در نظر قانون مقدس اسلام از کمالات اجتماع است پس بلحاظ دنیا هم باید منظور قانونگذار باشد.
از جملۀ اخیر این آیه هم منافع دنیوي قانون استشعار و منافع اخروي آن استظهار میگردد.
ا لَمْ 􀀀 ابَ وَ الْحِکْمَ ۀَ وَ یُعَلِّمُکُمْ م 􀀀 ا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِت 􀀀 اتِن 􀀀 ا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آی 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 و در این آیه از همان سوره کَ
تَکُونُوا تَعْلَمُونَ به رعایت مصالح روحی و آموختن حکمت و تزکیۀ نفس اشاره شده و در قسمت اخیر این آیه تصریح باین حقیقت
شده که قانون مربوط باین امور و احکام و دستورهایی راجع باین شئون از حدود اطلاعات و معلومات شما بیرون و از حوصلۀ
دریافت و ادراك بشر افزون است.
ي لِلْمُسْلِمِینَ اموري چند از اغراض عالیه 􀀀 اناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَ ۀً وَ بُشْر 􀀀 ابَ تِبْی 􀀀 ا عَلَیْکَ الْکِت 􀀀 و در این آیه از سورة النحل وَ نَزَّلْن
قانون دینی یاد گردیده است.